یابن الـحسن !!!
سـخت اسـت بـرای مـن کـه سـایه تمــام مـردم از مـیان کـوچه نـگاهم بـگذرد ، امـا پنـجره چـشمـانـم بـه روی خـورشـید زیـبای تـو بـسته بـاشد و بـاغ دلــم از بـهار بـه صـدایـت بـی نصـیب بـماند .
ای یـوسـف دور از وطـن !!!
سـخت اسـت بـرای مـن که از اشـک فـراقـت بی طاقـت شـوم ، در حـالـی کـه مــردمـان یـاد تـو را از خـاطـر بـرده بـاشـند .
مــهدی جـان !!!
ای کـاش مـیدانستم چـشمـان پـاک کـدامین خـاک ، حـضـور ســبز تـو را بـه تـمـاشـا نشـستـه اسـت و بـر نـومـی قـدمـهـایـت بـوسـه مـیزند .
مــولای مـن !!!
ای کـاش میدانـستـم کــدامـین سـرزمین غـریـب بـا وجـود نـازنـین تـو آشـنایی دارد و آغـوش خـویـش را بـرای مـهـربـانـیهایـت گشـوده اسـت .
***
اگــر چـه زود مـی آید ، اگـر چـه دیــر مـی آیـد
سـوار سـبز پـوش مـن بـه هـر تـقـدیـر مـی آیـد
دقـیقـاًًَ رأس آن سـاعت کـه در ذهـن خـدا ثبـت اسـت
نــه قـدری زود تـر از آن نـه بـا تـأخــیـر مـی آیـد
دل رمیده الا که صبح نگاهت شبانه بیدار است طلوع کن،ز فراقت زمانه بیمــار است دل رمیده ی پروانه وار من هر شب غلام درگه شمع و ز سایه بیزار است به بوستان فلک هر زمان که بردم راه گل جمال تو را دیده ام که بی خار است بهای چشم ثمینت که گویدم...هیهات مگر که جای حساب و کتاب و دینار است؟ گدای کوی توام رنجش و ملالم نیست هر آن گدایی کویت نکرده بیکار است به چشم خویش بدیدست ساعد این بازار زیان ببرد هرآنکس غریب و بی یار است محمد سعید شیخ
.: Weblog Themes By Pichak :.